01477
قرآن و اسطوره

گزارش «نشست علمی  قرآن و اسطوره: واکاوی مطالعات خاورشناسان درباره اسطوره در قرآن»

«نشست علمی  قرآن و اسطوره: واکاوی مطالعات خاورشناسان درباره اسطوره در قرآن» در روز یکشنبه 13/12/1402 ساعت 10 تا 12 با ارائه دکتر سید حامد علیزاده موسوی، عضو هیئت علمی پژوهشگاه علوم و فرهنگ اسلامی برگزار شد.

در این نشست علمی که با حضور حقیقی و مجازی علاقه‌مندان بهع مباحث قرآنی برگزار شد، در ابتدا جناب حجت الاسلام والمسلمین دکتر سید حامد علیزادۀ موسوی به تبیین مقدمات موضوع پرداختند و گفتند: متون مقدس ادیان همواره مشتمل بر گزاره‌های تاریخی فراوانی بوده که از امم و وقایع گذشته حکایت می‌کند. قرآن نیز همچون دیگر متون مقدس سرشار از داستان‌ها و گزارش‌های تاریخی است. اما از همان صدر اسلام اختلافات و شبهاتی درباره این گزاره‌ها از سوی معاندان و مخالفان مطرح می‌شده است، تا آنجا که قرآن خود بارها به این اختلافات اشاره کرده و  اسطوره انگاری گزارش‌های تاریخی را نفی کرده است. اسطوره انگاری وقایع تاریخی و در پی آن اسطوره زدایی متن مقدس از مفاهیمی هستند که در مطالعات کتاب مقدسی بسیار مورد توجه قرار گرفته و افرادی همچون بولتمان  طلایه دار این بخش از مطالعات هستند. رودلف بولتمان، پژوهشگر عهد جدید، بر این اعتقاد بود که گزارشات و روایات زندگی عیسی، الاهیات مسیحی را به شکل روایی عرضه می‌کند و در این جاست که آموزه‌های مسیحی با زبانی شبه اسطوره‌ای تعلیم داده می‌شوند. این مفهوم که ریشه در رویکرد پوزیتیویستی و تجربه‌گرایی غرب داشته و از روش‌های نقادی کتاب مقدس به ویژه نقد صوری بهره می‌جوید، همچون سایر دانش‌های کتاب مقدسی به قرآن نیز سرایت داده شد و خاورشناسان همواره در مطالعات خویش داستان‌ها و گزارشات تاریخی قرآن را با چنین رویکردی مورد بررسی قرار داده‌اند.

ایشان افزودند اگر چه اسطوره انگاری و در پی آن اسطوره زدایی در کتاب مقدس مفاهیمی هستند که در نگاه اول بولتمان و مطالعات وی در نیمه قرن بیستم را به خاطر می‌آورد، اما شکل گیری این جریان و اندیشه، ریشه در قرون پیش‌تر دارد. الاهیات پروتستان و شکل گیری دوره روشنگری و الاهیات انتقادی این دوره و مطالعات نقادانه کتاب مقدس بستری مناسب برای نقد تاریخی و اعتبار سنجی روایت‌های کتاب مقدس فراهم ساخت. بدین رو برای فهم پیشینه اسطوره انگاری واسطوره زدایی کتاب مقدس باید نگاهی به قرن‌های پیش‌تر و جریان‌ها و اندیشه‌های اثرگذار بر آن داشت، تا فهمی مناسب‌تر از زمینه‌ها و علل شکل گیری این بحث در مطالعات کتاب مقدسی به دست آید.

می‌توان اولین زمینه‌های شکل گیری چنین مطالعاتی درباره کتاب مقدس را به قرن‌های 15 و 16 میلادی بازگرداند. زمانی که نهضت اصلاح دینی یا پروتستانتیزم با افرادی چون لوتر ، تسوینگلی ، کالون  و در قرون بعد الاهیدانانی چون کارل بارت  شکل گرفت و توسعه یافت. این اندیشمندان مسیحی بیش از هر چیز بر کتاب مقدس و ترجمه آن تاکید داشته و به مؤمنان مسیحی در مطالعه و فهم کتاب مقدس نقشی پر رنگ در برابر کلیسا ـ کلیسایی که تا آن زمان مرجع منحصر به فرد تفسیر و ترجمه کتاب مقدس بود ـ عطا کردند که این خود راه را برای فهم‌ها و تفسیرهای گوناگون از کتاب مقدس گشود نقد تاریخی کتاب مقدس که به مطالعه انتقادی مسائل تاریخی کتاب مقدس توجه داشت، جریانی بود که در دوره رنسانس بسیار پر رنگ شد. این جریان به تفسیر آزادانه کتاب مقدس فارغ از هر گونه قید و محدودیت الاهیاتی می‌پرداخت؛ همچنین بافت و شرایطی که متون مقدس در آن شکل گرفته بودند را مورد بررسی قرار داده و در پی کشف بستر تاریخی و اجتماعی‌ای بودند که متون مقدس در آن تدوین شده‌اند.

در قرن نوزدهم میلادی بحث اسطوره به صورت جدی وارد الاهیات شد و الاهیدانانی چون مایکل گولدر ، «اسطوره آخرت شناسی اهالی جلیل» و «اسطوره گنوسی سامریان» را منشأ اساطیر مسیحی دانسته و یونگ نیز باور همیشگی به خدا را مبتنی بر یک اسطوره دینی صلیب محور بر می‌شمارد.

مدرنیته و شاخصه‌های آن چون عقل‌گرایی، انسان گرایی و پوزیتیویسم و تجربه گرایی دوره مدرن از جمله دیگر عواملی است که رویکردها و دیدگاه‌های جدید و متنوعی را درباره گزارشات تاریخی و داستان‌های کتاب مقدس سبب شد.  بولتمان شاخص‌ترین فرد در مطالعات اسطوره‌ای کتاب مقدس است که با حضور وی این مطالعات در نیمه قرن بیستم شکلی جدید به خود گرفت و مفهوم اسطوره‌زدایی به این مطالعات راه یافت

جریان اسطوره زدایی  که واکنشی به جهان بینی دوره مدرن بود نخستین بار در اواسط قرن بیستم مطرح شد. جهان بینی دوره مدرن جهان بینی‌ای بود که عقل بشری  در آن نقشی اساسی ایفا کرده و هر آنچه با این میزان قابل سنجش نبود را کنار می‌گذاشت. این جهان بینی امور مابعد الطبیعه را انکار و اسطوره را دانش مردمان نخستین معرفی می‌کند. بنابراین عیسی دیگر کلمه خدا نبود که ناجی بشر باشد، بلکه آموزگاری یهودی بود که ادعای ماشیح بودن کرده بود. الاهیدانان در مقابل چنین رویکردی به دنبال راه‌هایی گشتند که ایمان مسیحی را سلامت به در برد. برنامه اسطوره زدایی بولتمان یکی از این راه‌ها بود. بنابراین اسطوره زدایی بولتمان برخلاف ظاهر آن در صدد حذف اساطیر نبود بلکه به دنبال تأویل اساطیر عهد جدید به گونه‌ای است که برای انسان مدرن قابل فهم شود.

زبان عهد جدید از دیدگاه بولتمان زبانی اسطوره‌ای است، اسطوره‌هایی چون اساطیر مکاشفه‌ای یهودی و اساطیر نجات گنوسی که ریشه در بافت عصر نگارش عهد جدید دارد. بدین رو دغدغه اصلی بولتمان پوشانده شدن پیام اصلی عهد جدید یا کریگما (بشارت) به وسیله این اساطیر است که منجر به عدم پذیرش از سوی انسان مدرن می‌گردد؛ انسان مدرنی که تنها پدیده‌ها و رویدادهایی را واقعی و قابل پذیرش می‌دانست که در چهارچوب نظم عقلانی عالم قرار گیرد.

بولتمان برای بازگشایی پیام اصلی عهد جدید از میان اسطوره‌ها که از آن به اسطوره زدایی تعبیر می‌شود، بر مبنای اصول هرمنیوتیک به تأویل گزاره‌ها و جریانات کتاب مقدس می‌پردازد که در این مسیر از رهیافت نقد صوری کتاب مقدس استفاده می‌کند. نقد صوری با پیوند زدن میان کتاب مقدس و بافت اجتماعی و فرهنگی‌ای که این کتاب در آن به وجود آمده است، سعی در شناخت و دسته بندی هر چه بیشتر کتاب مقدس دارد؛ به عبارت دیگر در نقد صوری رابطه میان سبک و ساختار ادبی متن با فضای تاریخی و اجتماعی مفروض گرفته شده است. بولتمان با بهره‌گیری از روش نقد صوری و بررسی بافت و شرایط اجتماعی و فرهنگی مسیحیان نخستین سعی بر آن داشت تا گزارش‌های تاریخی کتاب مقدس را از گزارش‌های غیر تاریخی و اسطوره‌ای جدا کند. به عبارت دیگر بولتمان با بررسی بافت اجتماعی گزارش‌ها و داستان‌های کتاب مقدس، سعی در شناسایی خاستگاه و پیام اصلی آن‌ها داشت. 

واژه اساطیر 9 بار در قرآن و به صورت ترکیب «اساطیر الاولین» به کار رفته است.   در این میان گاه تمام آیات قرآن اساطیر ‌خوانده می‌شود  و گاه اساطیر را به وعده زنده شدن مردگان نسبت می‌دهد.  برخی مفسران نیز فقط قصص قرآنی را هدف این آیات دانسته‌اند.

غالب مفسران اسلامی، اساطیر را نوشته‌های پیشینیان درباره سرگذشت، سخنان، داستان‌ها و حوادث زندگی خویش معنا کرده‌اند  که فخر رازی این معنا را قول جمهور مفسران معرفی کرده است.  برخی دیگر از مفسران نیز آن را نوشته‌های پیشینیان با درون مایه‌ای از خرافات و اباطیل و اکاذیب غیر واقعی و غیر قابل اعتماد دانسته‌اند

مفهوم اسطوره در مطالعات قرآنی خاورشناسان با الهام از مفهوم این واژه در مطالعات کتاب مقدس و همچنین مطالعات دین پژوهان اسطوره شناس تبیین و تعریف شده است. بدین رو غالب شاخصه‌ها و ویژگی‌های برگفته درباره اسطوره در این مطالعات به مطالعات قرآنی نیز راه پیدا کرده است و خاورشناسانی که به تعریف این مفهوم در قرآن پرداخته‌اند، بدین شاخصه‌ها توجه داده‌اند.

نویورت در دایره المعارف قرآن اسطوره ها را روایاتی معرفی کرده است که به تبیین و توصیف جهان تجربه شده به وسیله الگوهایی کهن که در دل آن¬ها وجود دارد، می‌پردازند. در باور وی اسطوره‌ها معمولا در چهارچوبی گیتی شناسانه یا فوق طبیعی قرار می‌گیرند تا حقایق مرتبط به آن‌ها را متجلی ساخته و معانی را تولید کرده و در نهایت زمینه هدایت و راهنمایی را فراهم سازند. به عبارت دیگر اسطوره روایت یا داستانی است که به توصیف و تبیین جهان و هر آنچه در آن است و توسط بشر تجربه شده است، می‌پردازد. در این تعریف دو مولفه و عنصر مهم وجود دارد که غالب تعاریف اسطوره به این دو عنصر توجه داشته‌اند: داستان یا روایت و تبیین یا توصیف.

 افزون بر این دو عنصر، نویورت معیارهای دیگری را در تعریف اسطوره به دست داده است. از آن جمله توجه وی به کهن الگوهاست. نویورت با اشاره به الگوهای کهنی که در درون جهان تجربه شده وجود دارد سعی بر این داشته تا به این ویژگی اسطوره و رابطه آن با کهن الگوها اشاره کند. در رویکرد بافتارگرایانه خاورشناسان به دنبال این کهن الگوها در بافت و شرایط حیات قرآن هستند، حال آنکه در رویکرد پدیدار شناسانه این کهن الگوها با مطالعه تطبیقی میان اقوام و ادیان گوناگون و رسیدن به معیار و ا لگویی مشترک به دست می‌آید.

برای فهم کهن‌الگوها و ارتباط آن‎‌ها با اسطوره‌ها باید پیش از هر چیز دیدگاه یونگ را مورد توجه قرار داد. از دیدگاه یونگ ذهن انسان از سه بخش تشکیل شده است؛ اول بخش خود آگاه ذهن است که مربوط به آن دسته از دانسته‌ها و معلوماتی می‌گردد که انسان می‌داند و هم اکنون نیز از آن‌ها بهره می‌گیرد. دوم ناخودآگاه فردی که آن دسته از اطلاعاتی را شامل می‌شود که فرد از خاطرش رفته، اما در ناخودآگاه فردی او باقی مانده است. سوم ناخودآگاه جمعی که این همان بخش از ذهن است که تجربیات بشر را به عنوان یک انسان در بر داشته و از هنگام تولد به همراه اوست. یونگ از این دانش ناخودآگاه جمعی به کهن الگو تعبیر می‌کند که به صورت مورثی در زنجیره اجداد بشر وجود دارد. وی براین باور است که ناخودآگاه جمعی به واسطه پدیده‌هایی شکل گرفته‌اند که از زمان‌های کهن با زندگی انسان ارتباط داشته‌اند..

معیار دیگر اسطوره خارق العاده و گیتی شناسانه بودن اسطوره است، به گونه‌ای که حقایق موجود در جهان را با چنین ساختاری تبیین می‌کند. معیار خارق العاده بودن در تمام اسطوره‌های ادعایی توسط خاورشناسان در قرآن وجود ندارد، بلکه در برخی از آن‌ها یافت می‌شود، بدین رو می‌توان این معیار را از شاخصه‌های اصلی اسطوره به حساب نیاورد و صرفا به عنوان شاخصه‌ و معیاری ثانویه از آن یاد کرد. کارکرد اسطوره نیز در تعاریف خاورشناسان از این واژه مورد توجه قرار گرفته است و آن کارکرد هدایتی اسطوره است؛ به این معنا که این روایت‌ها و داستان‌های خارق العاده به منظور هدایت بشر بیان شده است و همواره در بردارنده درس و پیامی اخلاقی در درون خود می‌باشند.

خلاصه آنچه از بررسی مطالعات مفسران قرآن و قرآن پژوهان غربی درباره معنا و مفهوم اسطوره به دست آمد، توجه به این نکته مهم است که اسطوره در نگاه خاورشناسان با اسطوره در نگاه مفسران و عالمان مسلمان یکی نیست و بر خلاف مفسران که همواره اسطوره و اساطیر را افسانه‌ها و داستان‌هایی بی اساس می‌دانند، خاورشناسان با بهره‌گیری از مطالعات اسطوره شناسان و عالمان کتاب مقدس، معنایی دیگر از این واژه اختیار کرده و  اگر چه داستانی و روایی بودن آن را پذیرفته‌اند، اما با اضافه کردن شاخصه‌هایی سعی بر پیوند این واژه با بافت و مباحث روانشناسی و پدیدار شناسی داشته‌اند.

خاورشناسان، نگرش قرآن به تاریخ گذشتگان و اینکه قرآن چگونه تاریخ پیشین را گزارش کرده  و چه رویکردی نسبت به آن اتخاذ نموده است را در الگوهای متفاوت تاریخی دسته بندی کرده‌اند. در این میان نویورت با معرفی دو الگوی تاریخی در قرآن، بر آن است که شاخصه‌های برگفته اسطوره را در این دو الگو مورد بررسی قرار داده و بازیابد. این دو الگوی تاریخی عبارتند از: امم خالیه و رسولان اهل کتاب.

الگوی «امم خالیه»  که مرتبط به آغاز تکوین قرآن است به جریان ارسال رسولان برای دعوت امت‌های گذشته به عبادت و اطاعت از خدا و عدم موفقیت این رسولان اشاره دارد.

از نگاه خاورشناسان الگوي اول كه همان داستان‌هاي مرتبط با اقوام گذشته در منطقه عربستان است و به پيامبران بومي مي‌پردازد چندين ويژگي دارد. اول اينكه سير تاريخي مشخصي در آن رعايت نشده و هر جريان و واقعه بدون ارتباط با واقعه و داستان ديگر گزارش شده است. اين شاخصه پيامبران بومي و داستان‌هاي مرتبط با آن‌ها سبب شده است كه شخصيت‌هاي مطرح در آن‌ها معيارهاي شخصيت‌هاي كليدي و اسطوره‌اي را نداشته باشند؛ چرا كه از یک سو شخصيت‌های کلیدی و اسطوره‌ای باید در سیری به هم پیوسته قرار گرفته تا با دیگر داستان‌ها و شخصیت‌ها ارتباطی مشخص و حتی اثرگذار داشته باشند و از سوی دیگر این شخصیت‌ها و داستان‌ها باید در سنت‌های مکتوب و شفاهی و اذهان جامعه قرآنی حضور می‌داشتند، تا شاخصه کهن الگویی را نیز دارا باشند. حال آنکه به ادعای این گروه از خاورشناسان این دو معیار در این دسته از داستان‌های قرآنی یافت نمی‌شود، بنابراین صرفا داستان‌هایی هستند که بیانگر آموزه‌های اخلاقی بوده و عاقبت گناهکاران و ظالمان را برای جامعه مسلمانان بازنمایی می‌کنند.

الگوی دوم که به رسولان اهل کتاب تعلق دارد،  سلسله‌ای متوالی از رسولان و انبیاء را به نمایش می‌گذارد که این سیر به هم پیوسته، سناریویی از صحنه‌های مرتبط تاریخی را  شکل داده که در قالبی گاهشمارانه ارائه شده است. به باور نویورت این داستان‌ها دربردارنده تجربه‌هایی غنی و پیچیده‌ای است که کارکرد آن‌ها این است که بر فهم و تلقی امت در حال ظهور اسلامی از خودش، تأثیر اسطوره آفرینانه می‌گذارد، به این معنا که این داستان‌ها و وقایع چهارچوبی را برای رفتار پیامبر اسلام و امت وی در موقعیت‌های خاص ایجاد کرده و سرنوشت آینده آنان را به واسطه این داستان‌ها نمایان ساخته است

بر اساس مطالعات خاورشناسان، اسطوره در قرآن در یک گونه شناسی ابتدایی به دو گونه اسطوره نيروهاي فراطبيعي اثرگذار در طبيعت یا همان اسطوره طبیعت و اسطوره‌هاي شخصيت‌هاي قهرمان تقسيم می‌شود.

 نویورت در بررسي دسته اول که همان اسطوره‌هایی هستند که به عنوان نیروهای فرا طبیعی در طبیعت عمل می‌کنند پس از ارائه معنايي عام براي اسطوره كه شامل داستان‌هاي مشركانه و نيروهاي فراطبيعي شيطاني نيز می‌شود، سعي بر آن دارد نسبت متون مقدس را با اين مفهوم روشن سازد. وي چنين تعريفي از اسطوره را كاملا متضاد با متون مقدس مي‌داند، چر اكه اين متون بر يگانه نيروي الاهي تأثيرگذار بر طبيعت و تاريخ تأكيد داشته و هر گونه نيروي فراطبيعي شيطاني و غير الاهي دخيل را رد مي‌كند. نويورت بر اين باور است كه قرآن تفسير اسطوره‌اي از نظم طبيعت كه بيانگر الگويي تكراري است كه در آن فصل‌ها يكي پس از ديگري مي‌آيند را مردود دانسته و به جاي اين تبيين شرك آميز كه بر قدرت طبيعت و تجربه‌كيهاني تأكيد دارد، تبييني توحيدي كه بر قدرت الهي در چرخه طبيعت و تمام وقايع سرنوشت ساز تاريخ بشر متمركز است، توجه دارد.

آنچه از دیدگاه نویورت درباره اولین دسته از اسطوره‌ها در قرآن به دست می‌آید، صراحت وی در اسطوره زدا بودن قرآن است، به گونه‌ای که هیچ اثر و زمینه‌ای از اسطوره‌های طبیعی و کیهانی  در قرآن و امت اسلامی بر جای نمانده است و در این مسیر کتاب مقدس را اگر چه اسطوره زدا معرفی کرده ولی جدیت و قدرت قرآن را در اسطوره زدایی بسیار بیشتر دانسته است. در اینکه قرآن هر گونه قدرت غیر الاهی را در نظم و چرخه طبیعت نمی‌پذیرد و تمام قدرت را در دست خدا می‌داند، امری واضح و مشخص است و نویورت نیز به درستی به این مطلب اشاره کرده است. اما اسطوره زدایی در اینجا به معنای آنچه بولتمان قصد کرده است که همان تفسیر نمادها به معنای حقیقی است، نیست. چرا که اصلا قرآن نمادی را نپذیرفته است که بخواهد آن‌ها را به معنای حقیقی‌اشان بازگرداند؛ بلکه قرآن از همان آغاز حقیقت طبیعت و چرخه وجودی آن را آشکار ساخته و هر گونه قدرت دیگری ورای قدرت الاهی را منکر شده است. در مورد مناسک و مناسبت‌هایی که پیش از این در فرهنگ عربی وجود داشته و در اسلام نیز ادامه پیدا کرده است نیز، قرآن به تصحیح باورهای غلط عرب پرداخته و این اعیاد و مناسک را با بازخوانی جدید و الاهی خودش، معرفی کرده است. فلذاست که می‌بینیم قرآن نه به گونه‌ای عمل کرده است که تمام آداب و فرهنگ را به یک باره کنار گذاشته باشد و نه اینکه همه آن‌ها را پذیرفته باشد؛ بلکه بر اساس علم الهی فقط محدودی از‌ آن‌ها را گزینش کرده است و در میان این تعداد محدود گزینش یافته باز رویکرد تصحیحی خود را نمایان ساخته و خوانش صحیحی از آن را ارائه می‌دهد.

دومین گروه اسطوره که همان شخصیت‌های قهرمان هستند، درباره افرادی است که در قدرت، شجاعت، باهوشی، استقامت و دیگر ویژگی‌های قهرمانانه منحصر به فردند. نویورت در مطالعه‌ای مقایسه‌ای به بررسی این شخصیت‌ها در متون مقدس ادیان توحیدی پرداخته و عهد عتیق را سرشار از شخصیت‌های قهرمان دانسته است كه اگرچه هميشه قهرمان معرفي نمي‌شوند، اما شاخصه بارز آن‌ها پذيرش تقدير الهي در رنج‌هاي بشري و ارتباط مستمر با خدا است. وي قرآن را در مقایسه با عهد عتیق داراي شخصيت‌هاي قهرمان كمتري دانسته و شخصيت‌هاي آن را به دو گروه شخصيت‌هاي عهديني و پيامبرهاي عربي تقسيم كرده است. نويورت از ميان اين دو گروه، تنها شخصيت‌هاي معدودي چون نوح، ابراهيم، يوسف و به ويژه موسي را شخصيت‌های قهرمان معرفی کرده است و علت اين امر نحوه پرداختن قرآن به اين افراد است؛ چرا كه قرآن درباره شخصیت‌های عهدینی نه تنها تصويري منسجم و يكدست ارائه نمي‌دهد، بلكه داستان آن‌ها نيز سير مشخصي را طي نمي‌كند و بدین خاطر است که این شخصیت‌ها در قرآن به صورت مقطعي و پراكنده در بسترهايي بسيار متفاوت حاضر مي‌شوند و به اندازه كافي تكامل نمي‌يابند تا قهرمان به نظر رسند.

پیامبران عربی همچون هود، صالح و شعیب نیز به صورت مستقل عمل نکرده و تنها در حیطه تحقق اراده الهی باقی مانده‌اند و بدین خاطر است که اعمال آن‌ها نیز بدون سیر و حرکت به نظر رسیده و مخاطب نمی‌تواند آن‌ها را ردیف شخصیت‌های کلیدی و قهرمان قرار دهد.

 
امتیاز دهی
 
 

بيشتر

پربازدید‌ترین مطالب

مطالب مرتبط

پربازدید‌ترین مطالب

مطالب مرتبط
بيشتر
[Control]
تعداد بازديد اين صفحه: 42
بيشتر

آدرس: قم - میدان شهدا - خیابان معلم  پژوهشگده فلسفه و کلام
تلفن: 371160 - 025  داخلی 1388
ایمیل: phil.theo@isca.ac.ir

بيشتر
بيشتر
بيشتر
سه‌شنبه 4 ارديبهشت 1403 13:47:29
خانه | بازگشت |
Guest (PortalGuest)

پژوهشکده فلسفه و کلام
مجری سایت : شرکت سیگما