چکیده:
ریشهیابی اختلالات اخلاقی و روش صحیح از بین بردن آنها، جزء وظائف اصلی علوم مرتبط با درمان این اختلالات همچون علوم تربیتی ، علم اخلاق و غیره است. از این رو گمان بر آن است که علوم عقلی همچون فلسفه که دربردارندهی معارف نظری است، تأثیری در اصلاح اخلاق عملی ندارد. از سوی دیگر یکی از ریشهها و علل رفتارهای انسان به طور کلی مربوط به شناختها و معرفتهای اوست. مسئلهی اصلی در این رساله آنست که با استفاده از تعابیر حضرت علی(ع) در نهج البلاغه، تأثیر قسمتی از معارف حِکمیِ نظری در اصلاح خلق و خوی و رفتار انسان (اخلاق عملی) بررسی شود و هدف این تحقیق آنست که تأثیر سازندهی معارف حکمی و چگونگی آنرا در عرصهی رفتار انسان نشان دهد. در این نوشتار با استفاده از روش تحلیلی – توصیفی و پس از ارائهی تعریف دقیقی از معرفت حکمی در حوزه های خداشناسی، انسان شناسی و معادشناسی، اثرگذاری این معارف را بر اصلاح اخلاق عملی به اثبات رساندیم. سپس با توجه به اینکه همهی معارف حِکمی تأثیر اصلاحی ندارند ، مصادیق مختلف و مؤثر آنرا در قالب چند بخش عمده از نهجالبلاغه استخراج کرده و به ثمرات اصلاحی آنها در عرصهی رفتار پرداختیم. نحوه و میزان اثرگذاری معارف حکمی نیز مورد بررسی قرار گرفت و به طور کلی نقش معارف حکمی در اصلاح و رعایت اخلاق در چهار جایگاه بیان شد. این معارف در هدفمندی انسان نقش سازنده داشته و در انطباق فعل با اهداف او نیز موثرند. همچنین در فراهم کردن مقدمات معرفتی ایمان، نقش کلیدی دارند و بالاخره در رفع موانع فعل اخلاقی نیز تأثیرگذارند. حاصل بررسیهای به عمل آمده آن است که انسان جهت اصلاح رفتار و اخلاق خود در کنار دیگر عوامل سازندهی اخلاق همچون ایمان، احساسات ایمانی ، شناخت ها و ملکات اخلاقی، نیازمند فراگیری معارف حکمی نسبت به مبداء و منتهای عالَم و همچنین انسان است؛ و بدون چنین معارفی رسیدن به زیست اخلاقی مشکل است. در بین معارف حکمی نیز ، معارف نظری خداشناسی بیشترین اثر اصلاحی را در پی دارند. لذا ورود آموزشهای عقلی و فلسفی در متون درسی و در همه ی مقاطع به فراخور شرائط سنی فراگیران جهت تربیت اخلاقی متوازن، ضروری است.
کلمات کلیدی: معارف حکمی، اخلاق عملی، نهج البلاغه، معارف توحیدی، ایمان.